English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (1446 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to linger on a subject U روعی موضوعی درنگ کردن یامعطل شدن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
lobbied U تحمیل موضوعی بر دستگاه قانونگذاری به به این ترتیب که موضوعی را به نفع فرد یاطبقه خاص در قالب قانون بریزد لایحهای را از طریق تماس قبلی با نمایندگان مجلس و خواهش از ایشان به تصویب رساندن
lobbies U تحمیل موضوعی بر دستگاه قانونگذاری به به این ترتیب که موضوعی را به نفع فرد یاطبقه خاص در قالب قانون بریزد لایحهای را از طریق تماس قبلی با نمایندگان مجلس و خواهش از ایشان به تصویب رساندن
lobby U تحمیل موضوعی بر دستگاه قانونگذاری به به این ترتیب که موضوعی را به نفع فرد یاطبقه خاص در قالب قانون بریزد لایحهای را از طریق تماس قبلی با نمایندگان مجلس و خواهش از ایشان به تصویب رساندن
tarried U درنگ کردن
loitered U : درنگ کردن
lingers U درنگ کردن
swither U درنگ کردن
loiter U : درنگ کردن
linger U درنگ کردن
lingered U درنگ کردن
lingering U درنگ کردن
loiters U : درنگ کردن
demurring U درنگ کردن
demurs U درنگ کردن
demur U درنگ کردن
tarrying U درنگ کردن
loitering U : درنگ کردن
tarries U درنگ کردن
demurred U درنگ کردن
tarry U درنگ کردن
stick around U درنگ کردن
let U درنگ کردن مانع
lets U درنگ کردن مانع
letting U درنگ کردن مانع
snap shoting U بی درنگ شلیک کردن
clangorous U درنگ درنگ کننده
demurs U تقاضای درنگ یا مکث کردن
demurred U تقاضای درنگ یا مکث کردن
demurring U تقاضای درنگ یا مکث کردن
demur U تقاضای درنگ یا مکث کردن
To follow up (trace) a matter (case). U موضوعی را دنبال کردن
to approach [a topic] U ذکر کردن [موضوعی]
to grasp an idea U موضوعی رادرک کردن
To raise a question . To bring up a matter . U موضوعی رامطرح کردن
to touch upon [a topic] U ذکر کردن [موضوعی]
to rule on something U حکم کردن در موضوعی [قانون]
nial a line to the counter U کذب موضوعی را ثابت کردن
To deliberately fudge the issue . To gloss it over . U موضوعی را ماست مالی کردن
To discuss a question with someone . U موضوعی را با کسی مطرح کردن
to over a subject U موضوعی را با خنده بحث کردن
to sit U درباره موضوعی جلسه کردن
to e. a person an a subject U کسی را در موضوعی راهنمایی کردن
to row back <idiom> <verb> U نقض کردن [موضوعی در مقابل حریف]
to paint a rosy picture of something U امیدوارانه به چیزی [موضوعی] نگاه کردن
to backtrack <idiom> <verb> U نقض کردن [موضوعی در مقابل حریف]
submission U موضوعی رابه داوری ارجاع کردن
rogatory commission U موضوعی را ازمحکمهای به دادگاه دیگراحاله کردن
to argue for [against] something U بطرفداری از [برضد ] موضوعی استدلال کردن
to argue the case for [against] something U بطرفداری از [برضد ] موضوعی استدلال کردن
dismiss U منفصل کردن موضوعی را مختومه کردن
dismisses U منفصل کردن موضوعی را مختومه کردن
dismissing U منفصل کردن موضوعی را مختومه کردن
talk out U بوسیله بحث شفاهی موضوعی را روشن کردن
to make a pause U درنگ کردن تامل کردن
make a diplomatic representation U به دولتی تذکر دادن یا توجه دولتی را به موضوعی جلب کردن
illuminate U چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
illuminates U چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
illuminating U چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
loiteringly U با درنگ
hertzprung russel diagram U درنگ
pause U درنگ
tarriance U درنگ
halts U درنگ
halted U درنگ
paused U درنگ
pauses U درنگ
pausing U درنگ
instantaneous <adj.> U بی درنگ
intuitive <adj.> U بی درنگ
unintermediate <adj.> U بی درنگ
right off U بی درنگ
right away U بی درنگ
immediate <adj.> U بی درنگ
cut-offs U درنگ
cut-off U درنگ
juncture U درنگ
without demur U بی درنگ
hesitance U درنگ
halt U درنگ
straight away U بی درنگ
tarrying U درنگ
delays U درنگ
tarry U درنگ
tarries U درنگ
hesitation U درنگ
eftsoons U بی درنگ
hesitancy U درنگ
tarried U درنگ
right off the bat <idiom> U بی درنگ
delay U درنگ
delaying U درنگ
right away <idiom> U فورا ،بی درنگ
retardment U درنگ تاخیر
lingerer U درنگ کننده
retardative U درنگ کننده
hesitant U درنگ کننده
retardatory U درنگ کننده
directly U یکراست بی درنگ
real time U بلا درنگ
hey presto U برگرد درنگ
loiteringly U درنگ کنان
apace U باشتاب بی درنگ
unhesitatingly U بی درنگ بی تامل
two days d U دو روز درنگ
lingeringly U درنگ کنان
haw U درنگ فرمان حرکت
real time U بازده بلادرنگ بی درنگ
proceed at once to tehran U بی درنگ به تهران رهسپارشوید
up on the spot U فی المجلس مقدا بی درنگ
hawed U درنگ فرمان حرکت
haws U درنگ فرمان حرکت
to give a ready consent U بی درنگ رضایت دادن
hawing U درنگ فرمان حرکت
real time output U خروجی بلا درنگ
real time system U سیستم بلا درنگ
real time input U ورودی بلا درنگ
haltingly U درنگ کنان ازروی دودلی
locals U موضوعی
haze U موضوعی
local U موضوعی
pointlessness U بی موضوعی
thematic U موضوعی
topical U موضوعی
to snap up U بی درنگ پذیرفتن یا خریدن متعرض شدن
mistake of fact U اشتباه موضوعی
a sensitive subject [topic] U موضوعی حساس
To let the cat out of the bag . To spI'll the beans . To give the game away . U موضوعی را لو دادن
subject schedule U برنامه موضوعی
ignorance of fact U جهل موضوعی
subject index U فهرست موضوعی
ventilation U بادگیری طرح موضوعی
extra- U موضوعی که زیادی است
extras U موضوعی که زیادی است
The subject under discrssion . U موضوعی که مطرح نیست
a matter of relative importance U موضوعی با اهمیت نسبی
put (something or someone) out of one's head (mind) <idiom> U به موضوعی فکر نکردن
have to do with <idiom> U پیرامون موضوعی بودن
extra U موضوعی که زیادی است
object oriented graphics U نگاره سازی موضوعی
To emborider(embellish) a subject . U به موضوعی شاخ وبرگ دادن
ring a bell <idiom> U یک مرتبه موضوعی را به خاطر آوردن
To smell out something. U از موضوعی بو بردن (اطلاع یافتن )
To drag out an affair . To go on and on . موضوعی را کش دادن [بدرازا کشاندن]
rule [on something] U حکم [در] [مورد] [برای] موضوعی
rule [on something] U دستور [در] [مورد] [برای] موضوعی
object oriented programming language U زبان برنامه نویسی موضوعی
the question referred to above U موضوعی که در بالا بدان اشاره شد
ignorance of the face is a good defence U جهل موضوعی دفاع محسوب میشود
seminar U جلسه بحث وتحقیق در اطراف موضوعی
seminars U جلسه بحث وتحقیق در اطراف موضوعی
to harp on a subject U زیادموضوعی راطول دادن به موضوعی چسبیدن
experts U شخصی که درباره موضوعی بسیار می داند
expert U شخصی که درباره موضوعی بسیار می داند
to row back <idiom> <verb> U عقب کشیدن [از موضوعی در مقابل حریف]
to backtrack <idiom> <verb> U عقب کشیدن [از موضوعی در مقابل حریف]
to get a general idea of something U فهمیدن موقعیتی [موضوعی] به طور کلی
superfix U تکرار مرتب ومداوم موضوعی درسخن
electronic U موضوعی که عنوان چند رسانهای را شرح میدهد
When wI'll the matter come up for discussion ? U موضوعی را کی برای بحث مطرح خواهند کرد ؟
point of honour U موضوعی که شرف ادمی وابسته بان است
to put somebody in a backwater U کسی را در مورد موضوعی کنار گذشتن [اصطلاح مجازی]
to put somebody on the back burner U کسی را در مورد موضوعی کنار گذشتن [اصطلاح مجازی]
to put [throw] [toss] somebody on to the scrap heap U کسی را در مورد موضوعی کنار گذشتن [اصطلاح مجازی]
terminator U موضوعی در لیست داده که انتهای فایل را نشان میدهد
to shunt somebody aside U کسی را در مورد موضوعی کنار گذشتن [اصطلاح مجازی]
cognizance U ابلاغ رسمی حق یا اختیارقانونی برای تعقیب موضوعی از مجاری قضائی
selector U وسیله مکانیکی که به کاربر امکان انتخاب تابع یا موضوعی را میدهد
to drag in a subject U موضوعی رابدون انکه ضرورت داشته باشد بمیان اوردن
selectors U وسیله مکانیکی که به کاربر امکان انتخاب تابع یا موضوعی را میدهد
approval U توافقنامهای که نشان میدهد یک موضوعی به طور رسمی پذیرفته شده است
approval U متنی که نشان میدهد یک موضوعی به طور رسمی پذیرفته شده است
rhetorical question U مسئله مربوط بمعانی بیان سوالی که برای تسجیل موضوعی بشود
rogue value U موضوعی درلیست داده برای نشان اینکه لیست تمام شده است
real time U اجرای چندین کار بلا درنگ همزمان بدون کاهش سرعت اجرای فرایندی
entity U موضوعی که داده ذخیره شده در فایل یا پایگاه داده ها به آن مراجعه میکند
entities U موضوعی که داده ذخیره شده در فایل یا پایگاه داده ها به آن مراجعه میکند
real time U با همان سرعتی که در جهان واقعی حرکت می کنند.نقاشی متحرک بلا درنگ نیاز به سخت افزار نمایش قادر به نمایش یک ترتیب به صورت ده تصویر مختلف در ثانیه دارد
Ultimedia U موضوعی در چند رسانهای در IBM که صوت و تصویر و ویدیو و متن را ترکیب میکند و سخت افزار لازم برای اجرا را مشخص میکند
provided he goes at once U بشرط اینکه بی درنگ برود مشروط بر اینکه فورا برود
what is the matter U جه خبر است چه موضوعی است چیست چه شده است
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
Recent search history Forum search
1Potential
1خوب بالای زیاد موضوعات صحبت کردیم
1strong
1To be capable of quoting
1set the record straight
1Arousing
1pedal pamping
1construed
1They decided to buy the company outright.
1این نوشته(پرسش خود را ارسال کنید) درست روی بخشی که فرمان جست وجو می دهد می افتد و مانع پیدا کردن معنای کلمات می شود. چه باید کرد
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com